روز و شب بیست و دوم

دلم برای وبلاگ نازم تنگ میشود... خسته بودم از چشمان هیز و خسته تر از سانسور ... کمتر از چند ثانیه تصمیم برای تمام شدنش جدی شد و نیم ساعت طول کشید تا تمام نوشته هایم را پاک کردم ... دق کردم! مثل این بود که تمام دفتر هایت را ریز ریز کنی ...

آخ ... دلم برای رنگ طلایی اش تنگ می ماند ...

ولی خلاص شدم از سانسور ... دومینم را فردا ثبت می کنم ... و نمی دانم کِی می توانم آن را به عنوان وبلاگم بپذیرم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد