کاش به اندازه یک صدم مامانت ، صبور بودی ... من از صفر شروع کردم . بذار قسطام تمام شه ، بزار همین فوق دیپلمم هم تمام شه ، زندگیمونو میسازم . الان دستم بسته اس بسته ی بسته . اذیتم نکن صبر کن تحمل کن ... به هیچ چیز کار نداشته باش . از من مهندسی نخواه ، هر چی پیش اومد ، اومد ... خودتو خسته نکن . با همینی که هستم سر کن ... نمیتونم میفهمی ؟ نمیشه ... از اینکه صبح تا ظهر کار میکنم و عصر میرم دانشگاه و خسته و کوفته میشم بعد نمیتونم درس بخونم ، نا امید میشم ... کلافه میشم . دو برابر فشاری که رو تو ه رو منه ... بهم میگی برو درس بخون . برو ریاضی بخون ، برو ادبیات بخون برو فیزیک بخون ! خوب تو چی ؟ من ریاضی مثل لاک پشتم ! نمیفهمم . تو بیا باهام کار کن . تو بیا حالیم کن تا سریع پیش برم . تو بیا باهام بشین فیزیک بخون . تو بیا باهام بشین درس بخون . مثل دیروز ظهر ، پیوستگی و مجانب ها رو بهم یاد بده ... بسپاری به خودم و بعد بری پی کار خودت هیچی نمیشم . بزار تو این فرصت باقیمونده اقلاً درسا و قسمت ها و مباحثی که رنجبر گفته که بخونم رو بخونیم . حد و پیوستگی و انتگرال و مشتق و توابع ... اینا رو اگه باهام کار کنی میتونم ، بسپری به من ، تا ۴ ماه دیگه هم خبری نیست ! ... راستی ! چن وقتیه شیطون بدجوری داره گولم میزنه ... دعا کن شرش ازم کم بشه
بازاریابی اینترنتی ... هر کلیک 80 ریال ... به ما سر بزنید.
چه جهل مقدسی است آنگاه که انسان بعد از سالها رنج و تکاپومی فهمد که هنوز هیچ نمی فهمدو چه علم نامقدسی است وقتی که خدا در متن آگاهیهای انسان نباشد. دوست خوبم. شیطان را بران.توکل کن به خدایی که آگاه است از هر چه غم نهان. از پیدا کردن وبلاگت خوشحال شدم. در روزگاری نه چندان دور من هم عاشقانه هایم را پنهان از چشم دیگران مینگاشتم...حالا اما...روزهای بی خاطره ام را می نگارم در خانه ای جدید...